کد مطلب:254023 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:261

سعایت اهل سالوس
نفوذ اجتماعی امام در مدینه از دید كارگزاران حكومت عباسی پنهان نبود و همین امر سبب شد كه آنان از ناحیه حضرت احساس خطر كنند و وجود ایشان را در مدینه به زیان رژیم عباسی بدانند. بریحه عباسی كه ناظر بر امام جمعه و جماعت در شهرهای مكّه و مدینه بود، طی نامه ای به متوكّل نوشت: اگر تو را به حرمین شریفین نیازی است، علی بن محمد را از این دو دیار بیرون نما؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده است. [1] .

عبدالله بن محمد، والی مدینه، نیز اذیت و آزار به ساحت مقدس امام می رساند؛ تا آنكه با نگارش نامه هایی خطاب به متوكّل، نظر خلیفه را چنان دگرگون كرد كه او با عصبانیت و خشم زیاد دیگر نمی توانست وجود حضرت را در مدینه تحمل كند. حاكم مدینه دست به این سعایت زد تا اولاً، پایه های قدرت خود را محكم كند و ثانیاً، در غیاب امام با فراغت بال، به اموال و نوامیس مردم دست درازی كند.

افراد دیگری هم به اشاره امام جماعت حرمین شریفین و حاكم مدینه، نامه هایی بدین مضمون برای متوكل نوشتند. این گزارش های دروغ بر مردم هم تأثیرگذار بود و آنان هم نگاه بدبینانه ای به امام پیدا كرده بودند!

امام وقتی از بهتان ها، افتراها و گزارش های سراسر كذب مطلع شد، طی نامه ای به متوكل نوشت حكمران مدینه آزارم می دهد و آنچه درباره من گفته است، واقعیت ندارد. متوكل از روی سالوس و ریاكاری نامه ای به ظاهر مشفقانه خطاب به امام نوشت و حضرت را تعظیم و تكریم فراوان كرد و افزود: چون آگاهی پیدا كردم عبد الله بن محمد با شما سلوكی ناموافق داشت، او را عزل و محمد بن فضل را به جایش نصب كردیم و به او دستور اكرام و تجلیل شما را دادیم، و نیز نوشت: خلیفه مشتاق ملاقات شماست. اگر بر شما دشوار نباشد، متوجه سامرا شوید و هر كه را هم می خواهید، می توانید با نهایت اطمینان و آرامش به همراه خود بیاورید، و هر گاه اراده كنید، یحیی بن هرثمه (فرمانده یكی از واحدهای ارتش) را به خدمت بفرستم تا در ركابتان مطیع شما باشد. یقین داشته باشید هیچ یك از خاندان و فرزندان خلیفه نزد ما گرامی تر از شما نخواهد بود. می گویند: ابراهیم بن عباس، از بزرگان دستگاه خلافت، این نامه را با املای خلیفه در جمادی الآخر سال 243 هجری خطاب به امام هادی نگاشت. [2] .

اما واقعیت این است كه متوكل از نفوذ امام در جامعه بیم داشت و به همین دلیل تصمیم گرفت سیاست تجربه شده مأمون را درباره امام هشتم و نهم، به اجرا درآورد؛ زیرا بر اساس گزارش های رسیده، می دید حضور امام در مدینه كه دور از نظارت خلیفه بود، در آینده خطری جدی برای حكومت عباسی خواهد بود. شاهد این مدعا گفتگوی پزشك نصرانی دربار (یزداد) با اسماعیل بن احمد كاتب است: بر اساس آنچه شنیده ام، انگیزه خلیفه از احضار علی بن محمد به سامرا این بوده است كه مبادا مردم به ویژه چهره های سرشناس با وی ارتباط برقرار كنند و بدو گرایش یابند؛ در نتیجه نظام سیاسی از دست بنی عباس خارج شود. [3] .

سرانجام متوكل یحیی بن هرثمه را خواست و گفت: با سیصد نفر نظامی به كوفه برو و در آنجا امكاناتی را فراهم آور و از طریق بیابان و صحرا به مدینه برو و علی بن محمد را با اكرام نزد من بیاور. او پذیرفت و چون به مدینه رسید، نخست نزد عبدالله بن محمد هاشمی رفت و نامه خلیفه را به وی نشان داد. آن گاه با یكدیگر نزد حضرت آمدند و به او سه روز مهلت دادند. پیشوای دهم علی رغم برخورداری از پایگاه پرقدرت مردمی، در مدینه مخالفت علنی و موضع گیری آشكار علیه دستگاه خلافت را مصلحت ندید؛ زیرا به خوبی می دانست كه سفر مذكور كاملاً اجباری است؛ چنان كه بعد ها به این مطلب تصریح فرمود. به علاوه، آن حضرت خود را از هر گونه تلاش و اقدامی علیه دستگاه حكومت بركنار دانست و اگر به خواسته متوكل و اظهار ارادت ظاهری او پاسخ رد می داد، اتهام سخن چین ها و رشك ورزان در عمل تأیید می شد. البته امام از مخالفت با رژیم هراسی نداشت، بلكه مصالح كلی اسلامی و حفظ جامعه اسلامی مورد توجه آن حضرت بود. از طرف دیگر، اگر چه دوستداران اهل بیت بیش از دوران قبل بودند، ولی تعدادشان در مقابل دشمنان ائمه و افراد بی تفاوت و عافیت طلب اندك بود و چنین نیروی محدودی نمی توانست در مقام دفاع از امام برآید. این عوامل و برخی عوامل دیگر ایجاب می كرد كه حضرت در برابر دستگاه خلافت موضع گیری سیاسی و نظامی نكند؛ زیرا امكان فروپاشی جبهه حق و نابودی یاران امام بعید نبود. [4] .

وقتی اهالی مدینه از ورود هرثمه و مأموریت او آگاه شدند، فریاد اعتراض برآوردند و شیون و ناله سردادند. هرثمه می گوید: وارد مدینه شدم و به سراغ منزل علی (النقی) رفتم. پس از ورود به منزلش و آگاه شدن مردم مدینه از جریان جلب او، آشفتگی و ناراحتی شگفتی در سطح شهر پدید آمد و چنان آنان فریاد و شیون برآوردند كه مانند آن را تا آن روز ندیده بودم. در ابتدا با سوگند و تعهّد كوشیدم آنان را آرام سازم. گفتم: هیچ قصد سوئی در كارم نیست و نمی خواهم امام را آزار دهم. آن گاه محل اقامت امام را تفتیش و بازرسی كردم. در اتاق ویژه حضرت، جز تعدادی قرآن و كتاب دعا چیز دیگری نیافتم. چند مأمور او را از منزل خارج كردند و شخصاً خدمتگزاری او را از منزل تا شهر سامرا عهده دار گشتم. [5] .

از گفته های ابن هرثمه به خوبی پایگاه مردمی امام در مدینه و علاقه مردم به آن حضرت روشن می شود.

اما راستی، چرا مردم در شهر پیامبر در مقابل این حركت، به ناله و زاری و اعتراض كلامی اكتفا كردند و سخنان فرستاده متوكل را به راحتی پذیرفتند، با آنكه ماهیت رژیم سفاك عباسی را می شناختند؟


[1] عيون المعجزات، حسين عبدالوهاب (چاپ مكتب الداوري قم)، ص131.

[2] منتهي الامال، محدث قمي، ج دوم (چاپ هجرت قم)، ص671 ـ 672؛ فرهنگ جامع سخنان امام هادي، ص173.

[3] بحار الانوار، ج50، ص161.

[4] امام مهدي و غيبت صغري، سيد محمد صدر، ترجمه محمد امامي شيرازي، ص92 ـ94 و نيز حمايت فكري و سياسي امامان شيعه، رسول جعفريان، ج2، ص144.

[5] تذكرة الخواص، سبط ابن جوزي (نجف، مطبعه حيدريه، 1383ق)، ص359 ـ 360.